معرفی وبلاگ
سلام من سعی دارم مردم ایران را با مناطق مختلفی که در ایران وجود دارد آشنا کنم و در این راه به یاری شما مردم عزیز نیازمند میباشم. اگر مطالبی درباره ی منطقه،روستا یا شهر خود می خواهید در بخش نظرات بنویسید تا طی کمتر از دو هفته در وبلاگ قرار گیرد.
صفحه ها
دسته
دوستانم در تبيان
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 353724
تعداد نوشته ها : 132
تعداد نظرات : 44
بازدید وبلاگ :

Rss
طراح قالب
محمد علي گل کار

 

دامغان امروز شهريست سر راه تهران و مشهد كه تا پايتخت 343 كيلومتر فاصله دارد،‌ارتفاع ان از سطح دريا 115 مترو طول و عرض جغرافيائيش بترتيب 54 درجه و 19 دقيقه و 36 درجه و ده دقيقه ميباشد. دامغان بوسيلة رشته راه آهن تهران ومشهد بمركز مرتبط است. اينراه پس از عبور از سمنان و گذشتن از قسمتهاي كوهستاني وارد دشت نسبه همواري شده پس از آنكه از دامغان گذشت مجدداً با كوهها مصادف ميگردد و همين جاست كه مهندسين راه براي دوري جستن از كوه بريهاي پر زحمت و پر خرج راهرا از دامنه كوهها و برجستگيها كشيد و بشاهرود پيوسته اند. در 135 كيلومتر فاصله ميان سمنان و دامغان رويهم و يادوك 695 پل بزرگ و كوچك ساخته شده و نيز بين شاهرود و دامغان كه 65 كيلوميتر مسافتست 158 پل و 14 ويادوك بنا گريده و از اينرو ميتوان كمي بوضعيت طبيعي و پست و بلنديهاي اينحدود آشنا گرديد.بين دامغان و گرگان كه در شمال است بجهه وجود يك سلسله كوههاي مرتفع راه شوسه وجود ندارد و تها عبور و مرور از معابر تنگ و خطرناك كوهستانها انجام ميگيرد. آب اين شهر خوب و سازگار و هوايش تقريباً معتدل است اما چون در انتهاي دالاني از شعبات كوه البرز قرار گرفته پيوسته در معرض وزش بادهائيست كه تقريباً هميشه در اين معبر جريان دارد بدينجهه اغلب براي دامغان غبار آلود و پر از گرد و خاك ميباشد و بي شك همين آشفتگي تقريباً دائمي هواست كه افسانة چشمه بادخان را پديد آورده است. سرعت و شدت اين بادها گاه آنچنانست كه فضا را كاملا تيره و تار ميسازد و بهمين جهه است كه در دامغان در اشجار بلند مخصوصاً سپيدار  چنار كمتر ديده ميشود و بيشتر درختان كوتاه مانند انار، آلو، انجير، الو پرورش ميابد.قوت و مداومت باد را از خراشيدگيهائي كه بمرور روي جدارمناره هاي محكم پديد آمده ميتوان استنباط كرد.

بطوركيه قبلاً ذكر شد در دامغان همه گونه محصول عمل ميآيد پنبه و گندمش زياد و مرغوب و پسته اش از نظر خوبي جنس و خوشمزگي زبانزد همه جاست و گرچه در ادركان يزد و كرمان نيز پسته خوب و درشت بدست ميآيد اما عطر و طعم پسته دامغان را ندارد بعلاوه عمر درختان پستة دامغان بيشتر است ليكن اشجار پستة اين شهر هر سه يا چهارو گاهي پنج يا شش سال يكبار باور ميگردند و بسيار مواقع نيز در معرض سرمازدگي واقع شده و بي برك و بر ميشوند. انگور و زردآلوي دامغان خوبست . ميوه هاي ديگر نيز كم و بيش دارد مخصوصاً صيفي كاري آن در خور يادآوريست. صنايع دامغان تقريباً منحصر بهنرهاي دستي: چيت زني (نوعي قلمكاري) و بافتن پارچه هاي نخي است.

از لحاظ معدن دامغان بسيار غني است چه در كوههاي نزديك آن بيشتر معادن مخصوصاً سرب، آهن مغناطيس، طلا، زغال سنگ و غيره وجود دارد اما ساي ذغال سنگ كه باوسايل نقاص كمي استخراج ميگردد از معادن ديگر بهره برداري نميشود، معادن طلاي دامغان خيلي مهم و قابل استفاده است و اگر روزي دولت باستخراج آن اقدام نمايد سود سرشاري خواهد داشت. در ازمنه سابق مردم بطرزي بس ساده و عاميانه با شستن خاكهاي زردار طلا بدست ميآورده اند، اما اكنون اين كار متروك شده و كسي دنبال نميكند.

از مؤسسات مفيد اين شهر بيمارستان رضائي است كه يك ميليون ريال مخارج ساختمان و بعضي لوازم آنرا در ان اوايل سالهاي ساخت آقايان حاجي محمد علي و حاجي محمد حسين برادران رضائي پرداخته اند؛ پي ريزي اين بيمارستان از اول سال 1319 شروع و در  وقايع شهريور 1320 متوقف شده مجدداً از فروردين 1321 آغاز و تمام شده است.  

دسته ها : سمنان
يکشنبه سیزدهم 9 1390

 

دامغان در زمان گذشته: بي ترديد دامغان از جمله شهرهاي بسيار قديمي و مهم اين كشور است و شايد قدمت آن از شهرهاي آباد ادوار بسيار بعيد بيشتر باشد. بعضي مورخين بناي اين شهر و شوشتر را بهوشنك نبيره كيومرث نسبت داده اند. صاحب مجمل التواريخ و القصص كه در حدود سال 520 هجري كتاب خود را تاليف نموده ضمن بيان سلطنت هوشنك در اين باره گويد: «ابتداء عمارت كردن در عالم اندر عهد او بود و كاريز كندن و تاليف علم نجوم از وي خاست بعد از آنكه ادريس عليه السلام بدست آورد و اصطخر را وي بنا نهاد… و دامغان وي كرد و بسواد كوفه شهري كرد و گويند خود كوفه است و بمرك برون شد از جهان» برخي نيز معتقدند مغان يعني پيروان حضرت زردشت آنجا را معمور و آباد كرده و بنام خود ناميده اند چه به پندار ايشان دامغان اول ده مغان بوده و بمرور براي سهولت تلفظ بدامغان تبديل شده. دامغان همان شهر صد دروازه است كه يونانيان آنرا هكاتم پيلس ميناميدند و بايد دانست بر خلاف آنچه بعضي تصورميكنند اين شهر صد دروازه نداشته و اي نام گذاري از آنجا حاصل شده كه يوانيان در زمانهاي سابق هر شهر بزرگي را باين اسم ميخوانند چنانكه شهر معظم تب را كه مدتها پايتخت مصر بوده و كالويس سردار اگوست در 28 سال قبل از ميلاد آنرا خراب و ويران ساخته بهمين نام موسوم بوده است. شايد هم چون عده دسته هاي مامور رساندن اخبارو اطلاعات صدتا بوده اين تسميه پديدار شده، توضيح اينكه چون در زمان قديم وسايل مخابره وجود نداشته و دامغان هم از همه جهه خاصه از نظر لشكر كشي حائز اهميت و اعتبار بوده براي آگاهي از اخبار و پيش آمدها در فواصل معيني بالاي تپه هاي بزرگ كه هم اكنون آثارش در قسمتهائي از راه سمنان تا بسطام بخوبي نمودار است دسته هائي ميگماشتند تا بمحض بروز حادثه يا خبري با علائمي (در روز منعكس ساختن نور با اشياء صيقلي- دود، در شب آتش) آنرا بيكديگر خبر داده بشهر اطلاع دهند بهرحال شهر سد دروازه مركز ولايتي بوده بنام قومس و براي قومس دو وجه تسميه ذكر كرده اند:

1- قومس در ابتدا كوه مس بوده و چون معدن مس در كوههاي اينولايت زياد بوده و بدين مناسبت باين اسم ناميده شده و بعد دز لفظ كوه مس تحريف گشته و بقومس تبديل گرديده است.

2- قومس در اول كومه شه بوده چه كومه در لغت بمعناي پناهگاهيست كه زارعين براي محافظت زراعت و صيادان براي كمين كردن شكار از ني و چوب ميسازند و چون اين سرزمين فوق العاده آباد و داراي چشمه ها و مرغزارهاي خوب و با صفا و شكار بسيار بوده بدينجهه بدستور سلاطين آنزمان كه غالب اوقات خود را صرف شكار ميكرده اند در نقاط مختلف اينولايت بساختن و ايجاد پناهگاههاي مختلفه براي كمين كردن شكار پرداخته و هر يك از آنها را كومه شه ميگفته اند، كثرت استعمال، كومه شه را بقومس تبديل نموده است. اكنون عقايد جهانگردان و جغرافي نويسان دربارة قومس بشرح زيرنگاشته ميشود:

شمس الدين ابي عبدالله محمد بن احمد بن ابي بكر البناء الشامي المقدسي در كتاب خود مرسوم باحسن التقاسيم في معرفه الاقاليم گويد: «قومس ولاتيست گشاده، كياهناك، باطراوت، ميوه هايش بسيار خوبست و وسعتش هشتاد در هفتاد فرسخ ميباشد، كوه بسيار و شهر كم دارد،‌جمعيتش زياد نيست، اما چهارپايان و خراجش كثير است هوايش نيكوست، مركزش دامغان و شهرهايش سمنان، بسطام، بيار مغون ميباشد.

عماد الدين اسمعيل بن نور الدين علي بن جمال الدين محمود بن عمردر كتاب تقويم البلدان در اينباره گويد: «قومس بضم قاف و سكون و او و فتح ميم و سين مهمله فارسي آن كومش است و ناحيه ايست وسيع ميان سمنان و بسطام كه شهر بزرگش دامغان ميباشد»

ابن خرداد به درالمسالك الممالك درباره قومس اطلاعات مختصر و ناچيزي داده كه چندان قابل توجه نميباشد اما آنچه درباره دامغان نوشته اند بشرح زير است:‌

مقدسي چنين گويد: «دامغان شهريست كوچك ميان ريگزار و سنگريزه، اطراف و جوانبش خراب و گرمابه هايش كثيف است، بازار هاي خوب ندارد، بزرگاني از آنجا برنخاسته اند اما هوايش سازگار و خوب ميباشد، برج و باروئي با سه دروازه دارد و مسجد جامع بزرگش در ميان كوچه ها بنا شده است» صاحب معجم البلدان در كتاب معروف خود چنين آورده:

«دامغان شهر بزرگيست ميان ري و نيشابور، مسعر بن مهلهل ميگويد «شهريست كه ميوه هاي بسيار خوب دارد، شب و روز در آنجا باد ميوزد، آبش از شكاف كوهي جاريست و براي مشروب ساختن صد و بيست دهكده به صد و بيست قسمت تقسيم ميگردد مقسم (1) آب بديع و زيبائي دارد، در نزديكي دامغان قريه ايست بنام جمالين، چشمه اي در اينجاست كه خون ميزايد يعني آبش جامع تمام صفات خون است بمحض اينكه زيبق در آن افكنده شود فورا آب بسنك سفت و محكمي مبدل ميگردد، اين قريه را غنجان هم ميگويند، در دامغان سيبهاي گلرنگ خوبي بنام سيب قومسي ميآيدت كه آنرا بولايت عراق ميبرند، معادن زاج و طلا در اين شهر زياد است و ميان دامغان و بسطام بيش از دو منزل راه نيست» اما من كه در سال 613 بعزم خراسان از اين شهر ميگذشتم از همه آنچه ذكر شد بسبب توقف اندك چيزي مشاهده نكردم بين دامغان و گردكوه يك منزل راه نيست و بخوبي ميتوان قلاع آنجا را كه ميان كوهها بنا شده است از شهر مشاهده كرد. گروهي از اهل علم بدامغان منسوبند چون ابراهيم بن اسحق الزراد و قاضي القضاه ابو عبدالله محمد بن علي بن محمد كه در سنه 400 در دامغان تولد يافته.»:

ابي القاسم بن حوقل در مسالك و الممالك چنين نقل كرده: اما قومس شهر بزرگ آن دامغان است كه بسبب كمي آب باينكه وسعت بسيار دارد زياد معمور نيست؛

مندرجات كتاب مراصد الاطلاع نيز از حدود آنچه تاكنون ذكر گرديده تجاوز نميكند.

غير از محققين مذكور ديگرانهم كم و بيش درباره دامغان اطلاعاتي داده اند از جمله در كتاب حدودالعالم من الشرق الي المغرب كه بسال 372 تاليف يافته دامغان چنين توصيف شده: شهريست با آب اندك و بر دامن كوه نهاده؛ مردمان جنگي دارد از آنجا شراب خيزد با علم هاي نيكو.

ناصر خسرو قبادياني حكيم و شاعر و سياح معروف كه سفرنامه او مشتمل بر يك سلسله اطلاعات مفيد و دقيق تاريخي و جغرافيائيست متاسفانه از اظهار نظر درباره جغرافياي اين شهر خودداري كرده و فقط نوشته كه روز آدينه هشتم ذيقعده سال 437 بدين شهروارد شده است.

حمداله مستوفي صاحب كتب تاريخ گزيده، ظفرنامه، نزهه القلوب در كتاب اخير خويش كه بسال 740 تاليف گشته چنين متذكر شده: «دامغان از اقليم چهار طولش از جزاير خالدات فح يه و عرض از خط استوا لوك، هوشنك ساخته دور باروش هزار گام است و هوايش بگري مايل است؛ آبش از رود و از ميوه هاش امرود نيكوست»

از مطالعه نظريات و نوشته هاي بالا در نتيجه گرفته ميشود نخست اينكه دامغان شهري بسيار قديمي است دويم اينكه در زمان قديم آباد بوده و بمرور در اثر هجوم وحشياني مانند: مغول و تيمور و فتنه هاي ديگر از اهميت و اعتبار افتاه و بوضع كنوني در آمده است. اشميت كه از سال 1931 مسيحي در دامغان كاوش ميكرده در تپه حصار دخمه بزرگي از اعصار ما قبل تاريخ و آثاري از دوره ساسانيان يافته كه دلالت بر قدمت اين شهر مينمايد. مسيو گدار در رساله خود آورده كه دامغان از قديم تا هنگام تسلط افاغنه بزرگترين شهر شمالي ايران بوده و چند بنائي كه نسبه از دستبرد حوادث مصون و محروس مانده بعظمت و قدمت دامغان شهادت ميدهد. دليل ديگر بر بزرگي و قديمي بودن دامغان اينكه زمان سلطنت اشكانيان اين شهر پايتخت و مركز كشور بوده است. از بعضي قرائن و امارات نيز بخوبي روشن ميشود كه دامغان در عهد باستان جمعيت كثيري داشته، صاحب مطارح الانظار ضمن حوادث ربيع الاول 239 مينويسد« در ايام متوكل در دامغان چهل و پنجهزار كس بعلت زلزله مردند و زير كوهها از هم شكافته گرديد» همچنين سيد، جزائري در كتاب نعمانيه خود از كتاب المدهش كه از تاليفات زمخشريست در حوادث سال 241 هجري نقل ميكند كه در ري و جرجان و طبرستان و نيشابور و اصفهان و قم كاشان و دامغان ناگهان زلزله شد و در دامغان از آن زلزله بيست و پنجهزار نفر زير آوار كشته شدند.

خواندمير (متوقفي بسال 941 دردهلي) در حبيب السر چنين شرح ميدهد «ابن جوزي درتنقيح از محمد بن حبيب هاشمي نقل نموده كه در ايام متوكل سيزده قريه از قراي قيروان بزمين فرو رفت چنانكه از ساكنان آن قراء زياده از چهل و دو نفر نجات نيافتند و در سنه اثني و اربعين و ماتين در دامغان زلزله اي واقع شد كه نصف عمارات آن بلد ويران گشت و ثلث ابنيه بسطام نيز بزلزله خراب شد و در ري و جرجان و نيشابور و صنعا نيز اين حادثه دست داد» اگر اين سه روايت كه دامغان در سالهاي 239 و 241 و 242 بعلت زلزله خراب و جمعيت زيادي از آن تلف شده درست باشد ميتوان گفت دامغان آنروزي از همه نظر مخصوصاً از جهه جمعيت و وسعت بمراتب از بخارا و بلخ بالاتر بوده ليكن تصور ميرود وقايع مذكور تنها يكبار اتفاق افتاده و اين اختلاف سال در اثر عدم دقت در ضبط تاريخ وقوع حادثه بوده است با وجود اين بايد اقرار كرد شهري كه بيك زلزله بيست و پنجهزار جمعيتش هلاك گردد دست كم بايد نزديك يك مليون ساكن داشته باشد. از اينها گذشته موقعيت طبيعي اين شهر نيز بويران شدنش كمك كرده چه همانگونه كه بيشتر اوقات سر راه بوددن بآباداني شهرها و آباديها ميافزايد گاهي نيز عكس احالت اتفاق ميافتد و بايد گفت متاسفانه سر نوشت تقدير دامغان چنين بوده است.

دسته ها : سمنان
يکشنبه سیزدهم 9 1390
X